وبلاگicon

اسلایدر

خواب امام رضا(ع)



روز های پابوس آقا

از خاک تو کسب آبرو کردم من/با عطر ضریح تو وضو کردم من

 

زن چند روزی بود که بچه اش خیلی مریض بود دکترهااورا

جواب کرده بودند وشوهرزن،مرده بود وزن هیچ کسی را

نداشت اوبسیار فقیر وتنگ دست بود وهرشب دعا می کرد .

یک شب باحالت گریه به خواب رفت،مریضی بچه هرروز

پیشرفت می کرد وسخت تر میشدوزن هم هرروز بیشتراز

روز قبل غصه می خورد.

زن یکی از شب ها باخودش گفت :اصلا امام رضا (ع)صدای

مرا می شنود؟اگر میشنود پس چراجواب مرا نمی دهد؟؟

زن پس از درخواست کمک از امام رضا(ع)به خواب عمیقی فرورفت

درخواب امام رضا(ع) را دید،زن از خوشحالی نمی دانست چه انجام

دهد امام رضا(ع)به زن گفت: من می دانم تو چه مشکلی داری !

زن با تعجب از امام رضا(ع)پرسید :شماازکجا خبر دارید ؟؟!

-هرشب که تو دعا می کنی من صدایت را میشنوم اماامشب میخواهم

جواب درخواست تورا بدهم،برو در گلاب فروشی سرکوچه وشیشه

گلاب کنار میز مغازه دار را بخر وبیاوروبه دختر مریضت بده ،حتما

شفا میگیردوبرای حل مشکل تنگ دستیت هم برو به اتاق دخترت ،

همان اتاقی که شب ها در آن دعا میکنی، درزیر بالش دخترت مقداری

پول وجود دارد که مشکل تورا حل میکند

زن تا آمد به خودش بیایدوازامام معذرت خواهی وتشکرکند از خواب پرید.

صبح شدزن دقیق ومو به مو به سخنان امام رضا(ع)عمل کرد وچندروز

بعد ،دخترک شفا گرفت.

آن زن، شب تا صبح را بیدار بود وازامام رضا(ع)وخدا خیلی تشکرکرد.

این داستان را یکی ازدوستانم برایم تعریف کرد




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: خاطره,
تاريخ سه شنبه 1 تير 1392سـاعت 19:25 نويسنده |